فرار مي کنم از تو به تو : به قلم: دوست عزیزم حجت الله حاجی کاظم
فرار می کنم از تو به تو
*****
این بار، او کار خیلی بدی کرده بود. ساعتی از قدم گذاشتنش در بیراهه گذشت. فراموش کرد که چه بیمعرفتیها کرده است. دلش دوباره تنگ پدر شد. به دیدن پدر رفت تا باز هم دستان او را بر سرش حس کند. وقتی چشمانش به چشمان پدر افتاد، آنقدر نگرانی و دلسوزی از نگاه پدر خواند که خطای خویش را بهیاد آورد. یادش آمد که رسم مهربانی و شکرگزاری را به جای نیاورده است. یادش آمد که نمکدان محبت پدر را شکسته است. چشمانش پر از اشک شد و دلش پر از شرم. آنقدر خجالت کشید که تصمیم گرفت فرار کند. تصمیم گرفت چشم از چشم پدر بردارد و از آنجا دور شود. روی از پدر گرداند و با تمام توان دوید.
اشکهایش را باد از کاسهی چشمان بیرون میریخت. نوای دلسوزانهی پدر را شنید که او را میخواند. یادش آمد که در تمام دنیا، تکیهگاه دیگری ندارد. یک لحظه در جایش قفل شد. مانده بود که چه کند. شرم را بپذیرد یا تنهایی را؟ فرار را انتخاب کند یا بازگشت را؟ یادش آمد لحظهای را که نزدیکترین دوستان و عزیزانش او را ترک کرده بودند. یادش آمد تنها این پدرش بود که همیشه او را دوست داشت. پای راست را چرخاند. رو به پدر شد اما جرأت نگاه کردن به او را نداشت. با گوشهی چشم نگاهی انداخت. دوباره سرش را پایین گرفت و کمی به چپ نگاه کرد. شدت گریهاش بیشتر شده بود.
دلش محکم شد. به سوی پدر دوید و پدر هم به سویش آمد. خود را در آغوش او انداخت و گفت:
شرمنده ام. باز هم یادم بده حرفهای شیرینت را فراموش نکنم. من آسمانیتر از تو نمیشناسم.
حیف است که دل بسته به زمینیان شوم. مگر غیر تو پناهگاهی دارم؟
پدر اشک ریخت و گفت: تمام لحظههایی که مرا فراموش کرده بودی، انتظارت را میکشیدم. وقتی گناه میکردی، صدایت میکردم تا بازگردی اما آنقدر اسیر شده بودی که صدایم را نمیشنیدی. به دنبالت آمدم تا دستت را بگیرم اما برنگشتی که حتی لحظهای اشتیاق مرا ببینی. مرا که پشت سرت دلسوزانه میدویدم. اما باز هم عیبهایت را پوشاندم و نگذاشتم کسی بدیهایت را رسوا کند. صبر کردم خودت چشمهایت را بسوی نور باز کنی.
ما را چه شده که گاهی پناهگاهمان را دوستان بیمعرفت و غم و موسیقی و تلقین و قرص و... قرار دادهایم؟
خداوند به ما مشتاق تر است از اشتیاق ما به او که فرمود: « اگر آنانکه روی گرداندند، ازکیفیت اشتیاق من به خودشان خبر داشتند، از شوق می مردند».
آری. شرم ما از حقّ باعث میشود از او فرار کنیم اما آیا پناهگاهی جز دامان خداوند و اولیاء (علیهمالسلام) برای رهایی از بندهای تاریکی وجود دارد؟ اینها را از دعای سیدالساجدین امام زینالعابدین (علیهالسلام) فهمیدم که فرمود: « ازتو به تو فرار میکنم ».
خوف و رجا را باید در این مجرا تفسیرکرد. فراموش نکنیم که اگر تفکری موجب شد لحظهای از بازگشت به حضرت حقّ ناامید شویم، یقیناً وسوسهای است از سوی شیطان رجیم. که جز قوم کافران از خداوند مأیوس نمیشوند (چنین است که جز کافران از روح خدا مأیوس نمیشوند )
حتی خدای بزرگ هر لحظه ما را به سوی خود صدا میکند که: « و به سرعت به سوی بخشایشی از پروردگارتان آیید و به سوی بهشتی که زمینش به وسعت آسمانها و زمین است و به متقین وعده داده شده است ». و یکی از مراقبتهای اهل ایمان، توجه همیشگی به این دعوت خدای بزرگ است.
اگر شرمهای ما از محضر حضرت حق و اولیای طاهرین (علیهمالسلام)، خجالت ما از امام عصرمان (عجّل الله فرجه الشریف) که تیرها بر قلب باصفایش وارد کردهایم، از کوهها و اقیانوسها هم بزرگتر بود، نکند شیطان جایی غیر از دامان آنان را در نظرمان بیندازد!!
یادمان باشد که وعید و وعدهی شیطان، فـریــب است. (و شیطان جز به فریب وعده نمیدهد )
و یادمان باشد که امام خوبیها و لطافتها، در انتظار ماست.
السلام علیک یا بقیه الله - عجّل الله تعالی فرجک
پاورقی
--------------------------------------------------------
- اللهُ ولیُّ الذین آمنوا: سوره مبارکه بقره / آیه 255
- و هوَ ربُّ کُلِّ شَیء: سوره مبارکه انعام / آیه 164
- یاعلی! أنا و أنت أبوا هذه الأمه: بحار الأنوار/ جلد36/ صفحه11
- هارِبٌ مِنکَ اِلَیک: مناجات خمس عشر / مناجات الراغبین
- إنّه لا ییأس من رَوح الله الّا القومُ الکافرون: سوره مبارکه یوسف / آیه 87
- و سارِعوا الی مغفرتٍ من ربّکُم و جَنّتٍ أرضُها السماواتُ و الأرضُ اُعِدَّت للمُتّقین : سوره مبارکه آل عمران / آیه 133
- و ما یَعِدُهُمُ الشّیطانُ الّا غُروُراً : سوره مبارکه نساء / آیه 120
به قلم: دوست عزیزم حجت الله حاجی کاظم
نوجوانی بود که در تمام دنیا، فقط یک نفر را داشت. یک نفر که هم خانوادهاش بود و هم دوستانش.
پدر او را میگویم. پدری نه مثل دیگر پدرها. عجیبتر از همهی پدرها. پدری در قلّهی مهربانی و در نهایت شکیبایی.
نوجوان ما، شیرینی و بزرگی راه پدر را میدانست. به خودش قول داده بود که همیشه در این راه باقی بماند. به خودش قول داده بود قدمهایش را با غیر از آن راه آشنا نکند. اما گاهی پیمانش را فراموش میکرد ودردسرها میآفرید. ولی پدر، خیلی کم به رویش میآورد. درعوض با مهربانی دست بر سرش میکشید و باز هم راهنماییاش میکرد.
*****
اشکهایش را باد از کاسهی چشمان بیرون میریخت. نوای دلسوزانهی پدر را شنید که او را میخواند. یادش آمد که در تمام دنیا، تکیهگاه دیگری ندارد. یک لحظه در جایش قفل شد. مانده بود که چه کند. شرم را بپذیرد یا تنهایی را؟ فرار را انتخاب کند یا بازگشت را؟ یادش آمد لحظهای را که نزدیکترین دوستان و عزیزانش او را ترک کرده بودند. یادش آمد تنها این پدرش بود که همیشه او را دوست داشت. پای راست را چرخاند. رو به پدر شد اما جرأت نگاه کردن به او را نداشت. با گوشهی چشم نگاهی انداخت. دوباره سرش را پایین گرفت و کمی به چپ نگاه کرد. شدت گریهاش بیشتر شده بود.
دلش محکم شد. به سوی پدر دوید و پدر هم به سویش آمد. خود را در آغوش او انداخت و گفت:
شرمنده ام. باز هم یادم بده حرفهای شیرینت را فراموش نکنم. من آسمانیتر از تو نمیشناسم.
حیف است که دل بسته به زمینیان شوم. مگر غیر تو پناهگاهی دارم؟
پدر اشک ریخت و گفت: تمام لحظههایی که مرا فراموش کرده بودی، انتظارت را میکشیدم. وقتی گناه میکردی، صدایت میکردم تا بازگردی اما آنقدر اسیر شده بودی که صدایم را نمیشنیدی. به دنبالت آمدم تا دستت را بگیرم اما برنگشتی که حتی لحظهای اشتیاق مرا ببینی. مرا که پشت سرت دلسوزانه میدویدم. اما باز هم عیبهایت را پوشاندم و نگذاشتم کسی بدیهایت را رسوا کند. صبر کردم خودت چشمهایت را بسوی نور باز کنی.
*****
دلسوزتر از عزیزترین دلسوزانمان، خدای هستی آفرین است. پدر حقیقی و سرپرست مطلق اهل ایمان، خداست: « خداوند سرپرست اهل ایمان است » پرورش دهندهی مخلوقات به سوی کمال، خداست.( و اوست پرورش دهندهی هر چیز ) انسان کامل نیز که خلیفهی مطلق خدا در روی زمین است، پدر دیگر انسانهاست. انبیاء و اولیاء (علیهمالسلام) در ظاهر و باطن، به اذن خداوند واسطه ی دستگیری او از ما هستند. مگر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) نفرمودند: « ای علی! من و تو پدر این امت هستیم »؟ مگر پیشوای امروز ما امام عصر نیست؟ما را چه شده که گاهی پناهگاهمان را دوستان بیمعرفت و غم و موسیقی و تلقین و قرص و... قرار دادهایم؟
خداوند به ما مشتاق تر است از اشتیاق ما به او که فرمود: « اگر آنانکه روی گرداندند، ازکیفیت اشتیاق من به خودشان خبر داشتند، از شوق می مردند».
آری. شرم ما از حقّ باعث میشود از او فرار کنیم اما آیا پناهگاهی جز دامان خداوند و اولیاء (علیهمالسلام) برای رهایی از بندهای تاریکی وجود دارد؟ اینها را از دعای سیدالساجدین امام زینالعابدین (علیهالسلام) فهمیدم که فرمود: « ازتو به تو فرار میکنم ».
خوف و رجا را باید در این مجرا تفسیرکرد. فراموش نکنیم که اگر تفکری موجب شد لحظهای از بازگشت به حضرت حقّ ناامید شویم، یقیناً وسوسهای است از سوی شیطان رجیم. که جز قوم کافران از خداوند مأیوس نمیشوند (چنین است که جز کافران از روح خدا مأیوس نمیشوند )
حتی خدای بزرگ هر لحظه ما را به سوی خود صدا میکند که: « و به سرعت به سوی بخشایشی از پروردگارتان آیید و به سوی بهشتی که زمینش به وسعت آسمانها و زمین است و به متقین وعده داده شده است ». و یکی از مراقبتهای اهل ایمان، توجه همیشگی به این دعوت خدای بزرگ است.
اگر شرمهای ما از محضر حضرت حق و اولیای طاهرین (علیهمالسلام)، خجالت ما از امام عصرمان (عجّل الله فرجه الشریف) که تیرها بر قلب باصفایش وارد کردهایم، از کوهها و اقیانوسها هم بزرگتر بود، نکند شیطان جایی غیر از دامان آنان را در نظرمان بیندازد!!
یادمان باشد که وعید و وعدهی شیطان، فـریــب است. (و شیطان جز به فریب وعده نمیدهد )
و یادمان باشد که امام خوبیها و لطافتها، در انتظار ماست.
السلام علیک یا بقیه الله - عجّل الله تعالی فرجک
پاورقی
--------------------------------------------------------
- اللهُ ولیُّ الذین آمنوا: سوره مبارکه بقره / آیه 255
- و هوَ ربُّ کُلِّ شَیء: سوره مبارکه انعام / آیه 164
- یاعلی! أنا و أنت أبوا هذه الأمه: بحار الأنوار/ جلد36/ صفحه11
- هارِبٌ مِنکَ اِلَیک: مناجات خمس عشر / مناجات الراغبین
- إنّه لا ییأس من رَوح الله الّا القومُ الکافرون: سوره مبارکه یوسف / آیه 87
- و سارِعوا الی مغفرتٍ من ربّکُم و جَنّتٍ أرضُها السماواتُ و الأرضُ اُعِدَّت للمُتّقین : سوره مبارکه آل عمران / آیه 133
- و ما یَعِدُهُمُ الشّیطانُ الّا غُروُراً : سوره مبارکه نساء / آیه 120
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۸ فروردین ۱۳۹۰ ساعت 11:10 توسط مرتضی
|